یوســف مـیدانست تمام درها بسته هستند
اما به خاطر خدا و به امــید او حتی بــه سوی درهای بسته دوید
و تمام درهای بسته برایـــش باز شد …
“ اگر تمـام درهـای دنیا هــم به رویت بـسته شــدند ، به طرف درهای بستـه بــدو چـون خـدای تـو و یوسف یکیست ”
.
.
.
خدایا …
یه مــن بفهمان کــه بی تو چه میشوم ولی نشانم نده … !
خدایا …
هم بفهمان و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد …
.
.
.
من خدایی دارم ، کــه در ایـن نزدیـکی اسـت
نــــه در آن بالاهــا
مـهربان ، خـوب ، قـشنگ
چــهــــره اش نـــورانـیست
گاهگاهی سخنی میگوید ، با دل کوچـک مـن، سـاده تـر از سخن ساده من
او مـرا میفهمد ، او مـرا می خواند ، او مرا می خواهد …
.
.
.
ای جـمله بی کسان عالم را کَس / یک جو کَرمت تمام عالم را بَس
من بی کَسم و کسی ندارم جز تو / یا رب به فریاد من بی کَس رَس
.
.
.
ﻫــﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﯾـﮏ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ ،
ﺍﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻪ ﺳﯿﺐ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺸﻤﺎﺭﺩ …
.
سایر پیامک های با موضوع خداوند در ادامــه مطلب …
.
خـــــــدایا ! مرا ببخش …
آنقــدر کـه حسـرت نـداشــته هـایم را خــوردم ، شاکر داشته هایم نبودم …!
.
.
.
گفــتم : چقــدر احساس تنــهایی می کنم …
گفـتی : من کــه نزدیکم …! (بـقره آیه ۱۸۶)
.
.
.
خداوندا …
نادانی دیروز ، شادی امــروزم را گرفت !…
نادانی امروزم را بگیِر تا شادی فـردایم را از دســت ندهم !…
.
.
.
همــه را صدا زدم جــز ” خدا ” …
هیچکس جــوابم را نــداد جــز ” خدا ” …
.
.
.
عارفی را گفتند : دنـیا را چــگونه میبینی ؟
گفت : آنچنان که بدون رضایت مـن برگی از درخـت نمی افتد …
گفتند : مگر خــدایی تـو ؟
گفت : نـه ، اما راضی ام به رضـای خدا …
.
.
.
جاده های زنـدگی را خـدا همـوار میکند ،
کار ما تنها بـرداشتن سنـگ ریـزه هاست …
.
.
.
مـن همان خاک خوشبخت
مــن همان نور هستم
پـس چرا گاهی اوقات
این همـه از خـدا دور هستم ؟؟
.
.
.
چه بسا خـداوند هر گره ای کــه در کار ما می اندازد
همچون گره های قالی باشد که
در نهایت قصد دارد با آنـها نقشی زیبا را بیافریند …
.
.
.
دست نیازمندی را گرفتم بـرای لحظه ایی کـوتاه و صدایی شنیدم کـه مــرا لرزاند …!
صدای خنده ی ” خدا ” را شنــیدم ، واضح تر از صدای نفس هایم …
.
.
.
هــر دری بسته شــود ، جــز در پرفیض خدا
این در خانه عشق اسـت کــه بـاز اســت هنــوز …
.
.
.
همه چیز پر از خداست ،
درخواست کن ، باور کن و دریافت کن !…
.
.
.
قشنگ ترین حس زمانیست که
یه اتفاق خوب برات میفته و مطمئنی که
اون اتفاق خوب یه پاداش از طرف “خدا” برای تو بوده …
.
.
.
خـدایا تـو مـیدانی آنچه را که من نمیدانم …
در دانستن تو آرامشیست و در ندانستن مــن تلاطم ها …
تو خــود با آرامشت تلاطم من را آرام سـاز …
.
.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﯿﭻ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ …
.
.
.
مـیشنود صدایی بـه کوچکی صدای تو را ،
“خــدایی” که به بزرگی جهان هستی است !…
.
.
.
خــــــــدایا …
میدانم خالی از تقصیر نیستم اما میخواهم از اینـکه مــرا در هر حال دوست داری سپاسگذاری کنم … !
.
.
.
کـسانی را مـیشناسم که با صدای بلـند دعا میخوانند ولی دستشان به ستاره ای نمی رسد …
اما
کسانی هستند کـــه بی دعا با خدا دسـت می دهند ….
.
.
.
بدتــرین احساس زمانی اســت کــه ،
خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …
.
.
.
همـیشه از “چـوب خدا” ترسوندن ما رو ،
ولی حتی یه نفر هم به ” بـوس خدا ” امیدوار نکرد ما رو …